قهرمانپور:تهران باید تا قبل از انتخابات آمریکا با عرب ها مصاحبه کند
به گزارش جعبه مهر، یک کارشناس مسائل خاورمیانه معقتد است که ایران سیاست جدیدی در دیپلماسی خود به کار گرفته است یک همگرایی داخلی اجرا شده و سالها پیش به این منطق عقلانی و استراتژیک رسید که روابطش را به کشورهای دیگر الزاما به روابط آنها با آمریکا گره نزند.
زهره نوروزپور: این روزها امارات کانون توجه رسانه های خبری منطقه شده است. بعد از هدف دریافت پهپاد گلوبال هاوک از سوی سپاه پاسدران کشورمان، امارات و عربستان در مواضع خود علیه تهران کمی تعدیل کردند. الجبیر وزیر مشاور وزارت خارجه سعودی اظهار داشت که عربستان به دنبال جنگ با تهران نیست و پس از آن نماینده تام الاختیار این کشور در سازمان ملل متحد چندین مرتبه پیشنهاد مصاحبه به ایران را داد. حال این روزها امارات متحده عربی در چرخشی سیاسی با خروج از یمن قصد نزدیکی به تهران را دارد که این امر این روزها کانون توجه عربستان و کشورهای خلیج فارس شده است. ایران پیش از این نیز در دولت های گذشته و فعلی سیاست مصاحبههای منطقه ای را مد نظر قرار داشت اما این روزها دکتر ظریف به طور جدی تری این راهبرد را در پیش گرفته است. وضعیت خلیج فارس (ائتلاف دریایی)، تنگه هرمز، تغییر سیاست دو کشور مهم عربی نسبت به تهران و در نهایت نتیجه انتخابات آمریکا مسائلی بود که با رحمن قهرمانپور کارشناس و پژوهشگر مسائل خاورمیانه در کافه خبر آنلاین در میان گذاشتیم که مشروح آن را می خوانیم:
دلایل چرخش سیاست های امارات در قبال ایران چیست؟ چرا ابوظبی به تهران نزدیک شد؟
امارات نسبت به آینده نگران شده است چرا که آسیب پذیری آنها در قیاس با ایران بسیار بیشتر است. اگر موشکی به ابوظبی یا دبی اصابت کند خسارت های جبران ناپذیری را به همراه خواهد داشت.
اقتصاد دبی صنعتی نبوده بلکه تجاری است یعنی شدیدا احتیاجمند فضای امن برای سرمایه گذاری خارجی است. بنابراین می توان گفت که اقتصاد تجاری دبی بسیار وابسته امنیت در خلیج فارس است.
دلیل دوم این است که عربستان و امارات در حال حاضر شاهد همگرایی دو جریان در سیاست خارجی ایران هستند که به نظرم این یک اتفاق خیلی مهم در داخل ایران به شمار می آید. همگرایی میان دو جریان هوادار مقاومت و تعامل با جهان خارج. دو جریانی که سالهاست با هم رقابت می نمایند و هر کدام برداشت خاص خود را از جهان و سیاست خارجی دارند. در چند ماه گذشته در عملکرد ایراان در خلیج فارس شاهد اتفاق نظر این دو جریان بوده ایم و هستیم. چه در موضوع ساقط کردن پهپاد آمریکایی و چه آزاد کردن کشتی ایران.
یکی دیگر از مواردی که در بحث های فرامنطقه ای جای می گیرد و کمتر بدان اشاره می شود رفتار فعلی ترامپ است. وقتی او وارد کاخ سفید شد متحدان سنتی آمریکا اعم از عربستان، ترکیه، اردن، امارات و غیره خیلی خشنود شدند؛ چرا که فکر می کردند با پیروزی ترامپ آمریکا بار دیگر به متحدان سنتی خود توجه ویژه ای خواهد داشت. آنها همچنین می پنداشتند که توافق هسته ای و رویکرد باراک اوباما سبب نادیده دریافت متحدین سنتی آمریکا شده است.
به همین دلیل کشورهایی چون عربستان و ترکیه انتظار داشتند تا ترامپ سیاست سنتی جمهوری خواهان را دنبال کند. در ادامه هم رجب طیب اردوغان به آمریکا رفت و درخواست استرداد فتح الله گولن را مطرح نمود که ترامپ نیز جواب معینی نداد. وقتی اردوغان از واشنگتن برگشت از ترامپ دلسرد شد و فهمید که ترامپ شخصی نیست که بتوان به آن دل بست.
اما از آن سو در عربستان داستان به گونه دیگری پیش رفت. محمدبن سلمان با قراردادهایی که بست امیدوار بود که ترامپ با آنها همکاری کند. اما دیدیم که ماجرای سقوط پهپاد آمریکا پیش آمد . کشورهای عربی منتظر عکس العمل سوی آمریکا بودند. عربستان و امارات قراردادهای نظامی سنگینی را با آمریکا امضا نموده بودند ولی دیدند که آمریکا دست به هیچ اقدامی نزد. پس دریافتند که از این به بعد نیز هیچ تضمینی وجود ندارد که واشنگتن بخواهد دست به اقدامی در حمایت از آنها در مقابل ایران بزند.
پس نگرانی این دو کشور بیشتر شد زیرا به این نتیجه رسیدند در هر نوع درگیری احتاقتصادی بعدی در منطقه ترامپ از آنها حمایت نخواهد نمود. . بنابراین این عوامل موجب شد تا امارات سیاستش را تغییر دهد، البته باید منتظر بود و دید این تغییر مواضع تا کجا ادامه خواهد داشت و به کدام سمت خواهد رفت، چون که ادامه دار بودن این رویه بستگی به شرایط منطقه دارد و. از طرف دیگر باید دید ایران چه برداشتی نسبت به این موضوع دارد. آیا امارات برنامه دفع خطر موقت را در سر دارد یا اینکه به این جمع بندی رسیده است سیاست منطقه ای احتیاج به یک ساز و کار جامع و درازمدت دارد؛ استنباطی که ایران، عربستان و امارات از شرایط فعلی منطقه دارند این است که تداوم وضعیت موجود به نفع آنان نیست و خواهان عبور از این مرحله هستند. از طرفی هم باید آنالیز شود که عبور از این مرحله آیا به معنای هکاری های بلندمدت استراتژیک و تنش زدایی است یا خیر؟ باید منتظر بود و دید که آینده کدام جهت را رقم خواهد زد.
شما فکر می کنید این جهت نهایتا به کدام سمت سوق پیدا خواهد نمود؟
البته پیش بینی این موضوع بسیار سخت است. ولی اگر ترامپ مجددا در انتخابات پیروز شود کشورهای عربی مجبورند که در برابر ایران کوتاه بیایند و چاره ای نیز جز این ندارند چرا که افزایش تنش در منطقه به ضررشان خواهد بود. ولی اگر در نظر بگیریم که بایدن پیروز شود و سیاست های سنتی آمریکا مجددا احیا شود امارات و عربستان ممکن است که به کاهش تنش با ایران رضایت دهند. متاسفانه در حال حاضر زمینه همکاری های استراتژیک در منطقه وجود ندارد که واقعیتی تلخ است. اگر میزان تجارت کشورهای منطقه با اروپا را در نظر بگیرید در می یابید که سطح تجاری آنان با اروپا به مراتب بیشتر از کشورهای منطقه است. برای مثال قطر را در نظر بگیرید که عمده سرمایه گذاری هایش بیشتر در آمریکا و آمریکای لاتین است و در خاورمیانه سرمایه گذاری اندکی دارد. در مورد عربستان نیز به همین شکل است.
دلیل آن هم این است که این کشورها فکر می نمایند منطقه از امنیت لازم برای سرمایه گذاری برخوردار نیست. حتی این همگرایی اقتصادی در بین کشورهای عربی نیز وجود ندارد. متاسفانه بحث های امنیتی بر خاورمیانه سایه انداخته تا میزان سرمایه گذاری ها به پایین ترین خود برسد. در آسه آن منطقه گرایی اقتصادی قوی تر از منطقه گرایی سیاسی است. حتی خیلی از این کشورهای عضو آ سه آن با یکدیگر اختلاف داشتند ولی آنها را کنار گذاشتند و به روند منطقه گرایی اقتصادی رسیدند. کشورهای حاشیه خلیج فارس نیز علاقه دارند که خلیج فارس خود یک منطقه جدا محسوب شود تا منطقه گرایی در آنجا شکل بگیرد. ولی موانع زیاد است.
در موارد دیگر هم شاهد شکاف بین کشورهای عربی هستیم. ازطرفی شاهد فقر در کشورهایی چون مصر و سودان هستیم و در آن سو قطر را می بینیم که یکی از بیشترین در آمد های سرانه جهان را دارد. این موارد موجب شده تا به جای منطقه گرایی اقتصادی منطقه گرایی امنیتی و سیاسی بر خاورمیانه حکمفرما شود. در این بین امنیت خود را بر بازیگران منطقه تحمیل می نماید و داشتن قدرت نظامی نیز اهمیت دارد.
در تحولات اخیر خاورمیانه شاهد بودیم که آمریکا تعدادی از نیروهای نظامی اش را عربستان اعزام کرد که بعدا نیز افزایش پیدا کرد. در آن سو ترکیه هم تصمیم گرفت تا تعداد نیروهای نظامی در پایگاهش در قطر را نیز افزایش دهد. این تحرکات به چه معناست و هدف از آن چیست؟
دکتر مهران کامروا در کتاب سیاست خارجی دولت های خاورمیانه درباره سیاست خارجی قطر می گوید قطر مجبور است تا با دو غول در منطقه یعنی آمریکا و ایران بسازد. به همین دلیل داستان ارتباط ترکیه و قطر با داستان آمریکا و عربستان قدری متفاوت است. قطر در برهه ای به این نتیجه رسید که برای ایجاد موازنه در منطقه مخصوصا با عربستان باید به یک سری از قدرت های منطقه ای نزدیک تر شود.
قطر اول ایران را انتخاب کرد و سپس به سراغ ترکیه رفت. آنها چون از آمریکا می ترسیدند زیاد به ایران نزدیک نشدند. در سال 2011 نیز که ماجرای پیروزی اخوان المسلمین در مصر پیش آمد با ترکیه ارتباط نزدیک تری پیدا کرد.
از آن موقع به بعد روابط ترکیه و قطر به طور مداوم در حال گسترش بوده است . حتی سال گذشته که بحران لیر در ترکیه به وجود آمد امیر قطر وعده 30 میلیارد دلار سرمایه گذاری در ترکیه را داد و این یکی از دلایل افزایش مجدد ارزش لیر بود بنابراین روابط ترکیه با قطر مدام در حال تقویت شدن بود؛ چند سال پیش نیز ترکیه در قطر پایگاه نظامی ایجاد کرد که در حال حاضر نیز به دنبال گسترش آن است. اعزام نیرو های جدید در این راستاست.
نقش ترکیه چیست؟
ترکیه در خلیج فارس منافع استراتژیک ندارد ولی کوشش می نماید تا نقشی در آن داشته باشد. آنکارا می داند که با وجود ایران و عربستان نمی تواند در این قضیه ورود پیدا کند. ترکیه دارای منافع استراتژیک بیشتری با ایران نسبت به عربستان است.
در خلیج فارس نیز آنها سیاست هایشان را با ملاحظه سیاست های ایران تنظیم می نمایند. ترکیه همچنین حس منفی فرهنگی به عربستان دارد که به فروپاشی عثمانی بر می شود ولی از آن سو با قطر به دلیل تفکرات اخوانی رابطه نزدیک تری دارد.
ریشه نفوذ اخوانی ها در قطر به دهه1970 بر می شود که تعداد زیادی از معلمین مصری که وارد قطر شدند. دهه 1970 زمانی بود که ناصر با اخوانی ها اختلاف پیدا کرد. خیلی از اخوانی ها مجبور شدند تا مصر را ترک نمایند و به کویت و قطر سفر نمایند. قطر که تازه استقلال پیدا نموده بود و درصدد پایه ریزی نظام آموزشی بود، از این معلمان متمایل به جریان اخوان استفاده کرد. خانواده آل ثانی در قطر با اخوانی ها رابطه ای خاص داشته و سعی نموده از آنها استفاده کند. از آن سو اردوغان نیز روابط مشابهی را با مرحوم محمد مرسی داشت که این موضوع نیز در نوع خود موثر بود.
نوع روابط آمریکا و عربستان نیز معین است. واشنگتن به دنبال بهره برداری اقتصادی از ریاض است و می خواهد سلاح های بیشتری به این کشور بفروشد. به نظر می رسد تصمیم پنتاگون برای ارسال نیرو به عربستان نیز بعد از تحولات و تنش ها در تنگه هرمز صورت می گیرد.
اما این اقدام بدین معنا نیست که واشنگتن در آینده نزدیک قرار است از این نیروها در جایی استفاده کند. این کشور در بحرین هم پایگاه دارد و بزرگترین پایگاه آن نیز در قطر است. در کویت هم پایگاه دارد. آمریکا همچنان بر اساس سیاستی که در اواخر دوره اوباما مطرح شد عمل می نماید؛ یعنی حرکت به سمت آسیا که مساله چین نیز به همین دلیل قابل آنالیز است. وقتی نگاه عمده آمریکایی ها به آسیا است معمولا خاورمیانه در اولویت های اول قرار نمی گیرد. خاورمیانه ای که امروز ما شاهد آن هستیم بسیار ضعیف تر از خاورمیانه 20 سال گذشته است. سوریه، لیبی، بحرین، مصر، سودان، الجزایر، یمن و عراق دچار بحران شده اند. نباید فراموش کرد که زمانی عراق یکی از قدرت های بزرگ جهان عرب و اسلام بود و پس از آن سوریه حافظ اسد!
بحثی هم مطرح می شود که هدف سه کشور ایران، امارات و عربستان هستند؛ چرا که در بین کشورهای جنگ زده تنها این سه کشور باقی مانده اند. نظر شما چیست؟
به نظر من این موضوع در بحث های تئوری توطئه مطرح می شود. سال 81 که آمریکا به عراق حمله کرد صحبت می شد که آمریکا به دنبال تجزیه عراق است. در همان موقع مقاله ای را نوشتم و تاکید کردم که بر خلاف تاکید بعضی ها کشورهای خاورمیانه به این زودی ها تجزیه نمی شوند چرا که تجزیه این کشورها به ضرر قدرت های فرامنطقه ای خواهد بود. بحث این نیست که آمریکا خواهان تجزیه منطقه نیست بلکه این اقدام خارج از توان و قدرت واشنگتن است. در موضوع اقلیم کردستان این مساله به خوبی نمایان شد. آنها تا لحظه آخر حمایت صریحی از رفراندوم نکردند. وقتی مطرح می شود که آمریکا به دنبال معین و تکلیف سه کشور ایران، امارات و عربستان است بدین معنا نیست که آنها توان عملی تجزیه و ایجاد آشوب منطقه ای برا دارند. بین خواستن و توانستن فاصله عمیقی وجود دارد.
مقداری از این موضوع فاصله بگیریم و به تحولات اخیر یمن بپردازیم. اخیرا دیدیم که مقام هایی از انصارالله به تهران سفر کردند و روز بعد ماجرای حمله به تاسیسات نفتی عربستان پیش آمد. آیا این اقدامات می تواند پیغامی هم از سوی ایران باشد؟
ایران از سالها پیش به این منطق عقلانی و استراتژیک رسید که روابطش را به کشورهای دیگر الزاما به روابط آنها با آمریکا گره نزند. این اتفاق مهمی بود که پس از سال 2003 افتاد و تا قبل از آن سیاستش به گونه ای بود که به کشورها می گفت باید بین ایران و آمریکا یکی را انتخاب نمایند. برای مثال ایران به امارات نمی گوید که چون شما با آمریکا روابط دارید ما شما را قبول نداریم. پیشنهاد گفت و گوهای منطقه ای و تحولات اخیر این احساس را در بین کشورهای منطقه به وجود می آورد که ایران این بار کاملا جدی است. در همین حال پیشنهاد گفت و گوهای منطقه ای و همگرایی در سیاست خارجی پیغام جدی را مخابره می نماید. این که کشورهای مقابل تا چه حد این پیغام را جدی بگیرند اهمیت دارد. چراغ سبز آمریکا برای گفت و گو اعراب با ایران نیز از دیگر مواردی است که بستگی به خواست و هنر کشورهای عربی دارد. آنها باید این هنر را داشته باشند که در کنار آمریکا با ایران هم روابط خوب داشته باشند.
موضوع مهمی که ایران اخیرا اظهار داشت این بود که امنیت یا برای همه یا برای هیچ کس، که پیغامی مهمی به کشورهای منطقه بود و نشان از نوعی چرخش در سیاست خارجی ایران در منطقه دارد. چیزی که در ادبیات تخصصی روابط بین الملل به آن وابستگی متقابل امنیتی منفی می گویند. یعنی اگر قرار باشد من امنیت نداشته باشم دیگران هم نمی توانند امنیت داشته باشند. نمی شود انحصار فروش کالای امنیت در خلیج فارس دست آمریکا باشد.
درنهایت باز هم میرسیم به آمریکا! هدف از ایجاد ائتلاف دریایی در تنگه هرمز چیست ؟
در مورد این موضوع دو دیدگاه وجود دارد: عده ای می گویند به هیچ وجه جنگی رخ نمی دهد و عده دیگر می گویند ممکن است جنگ شود یا اینکه جنگ نشود. به نظر من اگر ترامپ بتواند درگیری کنترل شده ای را داشته باشد برایش بد نیست. رئیس جمهور آمریکا برای قانع کردن افکار عمومی داخل باید پاسخی داشته باشد. افرادی مثل ترامپ سیاستشان کمپین محور است. ریچارد هاس رییس شورای روابط خارجی آمریکا پس از پیروزی ترامپ مقاله ای نوشت و اشاره داشت که کمپین با حکمرانی متفاوت است. او نمی دانست اساسا سیاست ترامپ کمپین محور است یعنی سیاست خود را به مثابه یک کمپین انتخاباتی اداره می نماید. مدام حمله می نماید رقیب را مشغول می نماید .
در همین حال سیاستمدارانی در جهان روی کار آمده اند که کمپین محور هستند که بعضی آن را با پوپولیسم اشتباه می گیرند. برای ترامپ مهم و حیاتی است که به کمپینش و مردمی که به او رای داده اند بگوید که به وعده هایش عمل نموده است. به وعده خروج از برجام عمل کرد ولی عنوان نموده بود که به توافقی کم هزینه تر و بهتر نسبت به توافق اوباما با ایران دست پیدا خواهد نمود که در مورد این موضوع باید به مپایگاه رای خود پاسخگو باشد.
موضوعی که اهمیت دارد این است که آیا واقعا ترامپ می خواهد که مساله ایران همچنان موضوعی مهم و ثابت در کمپینش باقی بماند یا خیر. اگر ایران یکی از موضوعات اصلی کمپین 2020 آمریکا باشد برای ایران خطرناک است.
اگر ایران تبدیل به موضوع دعوای داخلی جمهوری خواهان و دموکرات ها شود، او باید دست به اقدامی بزند و طبیعتا این به نفع ما نیست. به همین دلیل است که با رویکرد آقای ظریف که تیم ب را عنوان می نماید مخالف هستم .
ما نباید خود را وارد دعوا های داخلی انتخاباتی آمریکا کنیم. منطق طرح تیم ب یک منطق ارتباطاتی و عملیات روانی است می خواهد یک مساله را بحرانی جلوه دهد و به رقیب از داخل فشار بیاورد. و اصطلاحا او را سرگرم کند. تعجب می کنم چطور اقای ظزیف به این نکته ظریف توجه ننموده و نمی نماید. آیا پمپئو می تواند به ما بگوید در داخل دولت ایران فلان وزیر بر خلاف اراده رییس جمهور دنبال جنگ است و باید مواظب او باشید که شما را دور نزنه؟ چقدر این حرف برای ما باور پذیر است؟ آیا ترامپ نمی داند بولتن جنگ طلب است ؟
در مجموع ما دو گزینه داریم:
اول اینکه موضوع ایران به مساله اصلی کمپین 2020 تبدیل می شود که برای ما موضوعی خطرناک است. اگر چنین شد ترامپ دو انتخاب دارد : یکی اینکه یا باید وارد درگیری کنترل شده با ایران شود و ضربه ای را به ما وارد کند تا به نوعی افکار عمومی داخلی آمریکا را راضی نگه دارد. بهانه او هم می تواند فشارها باشد و به مردم بگوید که ایران مرا مجبور به این کار کرد.
گزینه بعدی نیز مذاکره با ایران است، به همین دلیل تاکید دارم که ایران نباید پنجره مذاکره را کامل ببندد. قبل از قضیه سرنگونی پهپاد آمریکایی ایران آمریکا می خواست ایران را در بن بست استراتژیک قرار دهد ببرد گوشه رینگ. اما پس از آن اقدام قاطعانه ایران تا حدودی از این بن بست رهایی یافت.
اما برای رهایی کامل از این بن بست می توان اقدامات دیگری چون رفتن به سمت عربستان، امارات و غیره را در نظر گرفت تا در این راستا گزینه های آمریکا محدودتر شود. تاکید می کنم که اگر پنجره گفت و گو و مذاکره با آمریکا بسته شود ترامپ ممکن است ناچار شود تا درگیری نظامی محدود را اجرا کند. البته ایران نیز به طور آشکار اعلام نموده است که اولین درگیری جنگی تمام عیار را رقم خواهد زد که به نوعی بازدارندگی ایجاد نموده و این پیغام را می دهد که جواب ایران محدود نخواهد بود و همه باید هزینه آن را بپردازند. تا الان این حرکت ایران جواب داده و جو کلی ارام تر شده است.
به نظرم ما با تحولات اخیر در روابط با امارات و عربستان در حال دور شدن از جنگ هستیم. ما اگر بتوانیم با ریاض و ابوظبی به ساز وکاری دست یابیم گزینه های آمریکا به شدت محدود می شود.. در این صورت آمریکا چه اقدامی می خواهد انجام دهد؟ اگر اختلافات ما با عربستان در موضوع یمن حل شود و دیگر مسائل منطقه در راستای تنش زدایی حل شود هر دو کشور نفع خواهند برد. در مورد بازار نفت نیز می توانیم با روسیه و باز هم عربستان گفت و گو کنیم. در مورد امارات نیز می توانیم در طیف مختلفی از موضوعات برای کاهش تنش ها وارد گفت و گو شویم. این کشورها حتی می توانند به آمریکا فشار بیاورند مانند قطر که به آمریکا می گوید ما هم با شما روابط خوبی داریم و هم با ایران.
از همین رو ممکن است امارات نیز موضعی مشابه بگیرد. آنها به خوبی می دانند که اسب پذیر هستند و ترامپ از آنها حمایتی نخواهد نمود.
برای جمع بندی عنوان می کنم که تا قبل از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا ایران باید با کشورهای عربی وارد گفت و گوهای مقدماتی برای حل مسائل شود. توجه به این نکته نیز لازم است که هم ایران و هم عربستان دو قدرت بزرگ به شمار می آیند و در طول مذاکرات نباید وزن دو کشور در منطقه نادیده گرفته شود.
310 310
منبع: خبرآنلاینجعبه مهر: قدرت گرفته از سیستم مدیریت محتوای بانیما