سفرنامه بانکوک - پوکت
به گزارش جعبه مهر، مهر ماه سال 93 تصمیم گرفتیم تا برای بار دوم به تایلند سفر کنیم اینبار پوکت - بانکوک .سال 87 برای بار اول در حالی به تایلند (بانکوک - پاتایا) رفته بودیم که هنوز دخترم نیکا رو نداشتیم .با توجه به اینکه سفر قبلی اولین سفر خارجی ما بود و ما یه هفته بسیار رویایی را در تایلند گذرانده بودیم هر دو نفر بسیار مشتاق بودیم تا یک بار دیگر خاطراتمان را تکرار کنیم .هنوز جمله خانومم تو راه برگشت به ایران و تو جهت پاتایا به فرودگاه توی گوشم زنگ می زنه میشه بازم بیاییم اینجا ؟
با تور تایلند به طبیعتی همچون بهشت سفر کنید
جستجو شروع شد. بعد از کلی تماس با آژانسهای مختلف و دریافت قیمت از 8700000 به من قیمت دادن تا . 9400000 . تمام این قیمتها هم برای یه تاریخ و روی یه جفت هتل !!!!!!تفاوت قیمت هم بخاطر نیکا (اون موقع 5 سالش بود) بود !از 1750 تا 2600 به ما قیمت دادن .به هر حال با آژانس کارینا پرواز روی 8730000 توافق کردم واسه 3 مهر پنجشنبه ساعت 20:30 با پرواز ماهان رفت و آدینه 12 مهر برگشت .هتلم برای پوکت هتل DUANGJITT RESORT و برای بانکوک هتل RAMADA DMA انتخاب کردیم .مثل همه سفرهام کلی تحقیق کردم از مترو ،ترن هوایی ، مراکز خرید و تفریحی گرفته تا خواندن خاطرات سفر سایر دوستان .
نمی دونم چرا هر وقت ما می خوایم به سفر بریم دلار شروع به بازی در آورن می کنه از3170 تا 3220 در نوسان بود منم هر روز دنبال کردم تا با 3175 خرید انجام دادم 600 تا هم که ارز مسافرتی برامون 2750 تومن شد فقط نمی دونم یه بچه 5 ساله مگه غذا نمی خوره ؟!!!!! همون 300 دلارم بهش ندادن !!!!!!
خلاصه بعد از چند روز انتظار موعد سفر رسید . پنجشنبه ساعت 20:30 پرواز داشتیم تصمیم گرفتیم با آژانس به فرودگاه برویم ساعت حدود 16:30 به سمت فرودگاه حرکت کردیم، ساعت هنوز به 17:30 نرسیده بود که به فرودگاه رسیدیم چیزی که بیشتز از همه به چشم می خورد خلوتی فرودگاه بود !!! طبق عادت قبل از هر سفر تو کافه فرودگاه کیک و نسکافه خوردیم، البته این بار نسکافه نصفه بود و قیمت 8000 تومان که واقعا برام جالب بود.
زمان به سرعت گذشت و ما سوار هواپیما شدیم با 15 دقیقه تاخیر پرواز کردیم و شروع سفر .وقتی وارد هواپیما شدیم روی هر جایگاه یک دست پتو و بالش قرار داده بودن و در طول سفر هم چشم بند دادن.هواپیمایی ماهان بود و نوع هواپیما ایرباس A310 که تقریبا یک سوم هواپیما خالی بود و این به نفع ما شد. چون ما تو ردیف چهارتایی نشسته بودیم و جایگاه کناری ما خالی بود، نیکا رو دو تا جایگاه دراز کشید و تا خود بانکوک خوابید.
شام هم به دلخواه زرشک پلو با مرغ یا خوراک گوشت بود ، ساعت 2 صبح هم صبحانه آوردن .همانطور که می دانید پذیرایی با ساعت مقصد یعنی 6 صبح توی تایلند انجام می شه ، تو طول راستا هم برگه های مخصوص ورود به تایلند بین همه مسافران تقسیم شد، در این برگه ها مشخصات گذرنامه و ویزا همچنین محل اقامت باید وارد گردد.یه تذکر تکراری و اون اینه: همواره تو سفر یه اتوماتیک و دفترچه یاداشت همراهتون باشد.
و اما نکته بد شروع سفرمون : متاسفانه تو هواپیما دو ردیف جلویی ما یه سری آقایون نشسته بودن که از شادی سفر به تایلند تا خود بانکوک بلند بلند حرف زدند و آسایش رو از همه گرفته بودن و تذکر مکرر مهماندار هم هیچ فایده ای نداشت .... و البته چون مقصد همشون پاتایا بود تا آخر سفر دیگه ندیدیمشون.
خلاصه بعد از 6 ساعت و نیم پرواز برای دومین بار وارد خاک تایلند شدیم ، هوا بارانی بود و همه جا سبز....هواپیما با یک فرود عالی در فرودگاه بین المللی سووارنابومیSuvarnabhumi airport به زمین نشست و بدنبال آن با اتوبوس وارد فرودگاه شدیم و بعد از عبور از راهروی بلند ورودی، توی صف مهر ورود گذرنامه موندیم. با توجه به این که نیکا همراه ما بود از صف طولانی ما رو خارج کردن و در کمتر از چند دقیقه مهر ورود زده شد و رسما وارد خاک تایلند شدیم.
تقریبا یک ساعتی طول کشید تا همه مسافرا جمع شدن و بعد از تقسیم به دسته های مختلف، سوار ون شدیم و به سمت فرودگاه دونمونگ Don Muang Airport حرکت کردیم، هوا ابری بود و باران شدید دقایق قبل همه جا رو خیس نموده بود و کمی نگرانی در خصوص روزهای آینده برای ما به وجود آورده بود (شهریور و مهر و آبان از ماه های پر باران این منطقه محسوب می گردد) .
آژانس به ما گفته بود تو تایلند از طرف گرین ورد میان دنبال شما اما نماینده گلکسی همه کارا را انجام داد که این هم جالب بود .
ما به همراه سه نفر به سمت فرودگاه دونمونگ Don Muang Airport حرکت کردیم تا به سمت پوکت پرواز کنیم. حدودا 50 دقیقه راستا بین دو فرودگاه طی شد و ما به فرودگاه دونمونگ رسیدیم . ساعت یازده بود و بعد از مراجعه به گیت ایرلاین نوک ایر و دریافت کارت پرواز برای ساعت 12:50 به سمت KFC رفتیم تا اولین نهار تایلند رو بخوریم . متاسفانه کفش نیکا به شدت پاهاشو اذیت نموده بود و من مجبور بودم بغلش کنم و خیلی نشد عکس بگیرم فقط یه عکس از هواپیمای ایر لاین نوک ایر براتون میزارم، ظاهرا نوک واسه تایلندیها هم همین معنی ما را دارد.
پرواز نوک ایر خوب و آرام و بدون تاخیر بود نکته جالب این ایر لاین این بود که پذیرایی با یک لیوان آب و یک دونات کوچک انجام شد و در طول پرواز یک ساعت و 10 دقیقه ای مهمانداران چای ، قهوه ، تیشرت و عروسک می فروختند.
.وارد فرودگاه سرد پوکت شدیم طوری که تا دریافت چمدانها برای فرار از سرمای سالن نیکا و خانومم زیر پتو مسافرتیمون پناه بردن، بعد از دریافت چمدانها به همراه چند مسافر دیگه سوار ون شدیم و به سمت ساحل پاتونگ حرکت کردیم.جاده ای زیبا که در برخی نقاط کوهستانی و با شیب تند مثل جاده های شمال بود.بعد از حدود 45 دقیقه به پاتونگ رسیدیم.
اخرین هتل در انتهای خیابان ساحلی هتل دوانجیت (Duangjitt Resort& Spa Phuket)بود . یک هتل بسیار بسیار زیبا و رویایی ، ما اسم بهشت گم شده را روی این هتل گذاشتیم.واقعا در انتخاب این هتل شک نکنید. یک محوطه بسیار بزرگ که شما هیچ وقت دیوار هتل را نمی بینید فقط باغ و مرداب و استخر ... این هتل به صورت واحد های دو طبقه چسبیده به هم ساخته شده که در چند جهت در محوطه بزرگ امتداد پیدا می نمایندبرای راحتی مسافرین از ماشینهای برقی برای جابجایی مسافرین و چمدانها استفاده می گردد.
تو این هتل یک کلبه بزرگ به شکل قارچ که توش پراز اسباب بازی و تخت خواب بود برای بچه ها در نظر گرفته شده. تو اتاقها روزا فقط و فقط صدای پرنده و گاهی صدای پای یک مسافر و شبها صدای قورباغه ها و سنجابهای بازیگوش می اومد. من هر شب ساعتها روی بالکن می نشستم و از آرامش و آوازها شب لذت می بردم .
یکی دیگر از مزایای این هتل و در کل پوکت که برای مسافرت با خانواده بسیار مناسب می باشد عدم وجود دوستان مجرد ایرانی ، هندی ، پاکستانی و عرب است. تو این هتل 4 تا زوج ایرانی ، 3 یا 4 تا زوج هندی و باقی اروپایی و کره ای و ژاپنی دیدیم. صبحانه های هتل شامل: نان، مربا، عسل، کره، سوسیس، کالباس، میوه، آب میوه، نیمرو و ..... که در دو سالن داخلی یا ایوان هتل سرو می شد.
تنها نکته منفی هتل عدم وجود اینترنت در اتاقها بود و تنها در لابی هتل اینترنت وجود داشت . البته این یه خوبی داشت و اون آرامش خوب بدون تکنولوژی بود....
این برگ سبز رو که می بینید داخلش ارد برنج مثل کوفته با مغز نارگیل بود. خیلی خوش مزه بود.ولی سمت چپ گوشت نازک سرخ شده بود مثل لاستیک، اصلا قابل خوردن نبود.قبل از سفر من ایمیلی برای هتل فرستادم و گفتم برای سالگرد ازدواجمون این هتل رو انتخاب کردیم ،دو روز بعد خبر دادند که اتاق شما تزیین و یک سبد میوه مهمان ما هستید ، این موضوع رو از خانومم مخفی کردم. خودتون حدس بزنید وقی وارد اتاق شد و اتاقو به این صورت دید چقدر غافلگیر شد.........
وقتی در اتاق مستقر شدیم ساعت 16 بعد از ظهر بود و ما حسابی خسته بودیم ، بهترین کار خوابیدن بود، تا 18 خوابیدیم بعد از بیدار شدن برای قدم زدن حاضر شدیم.
قبل از هر کاری ابتدا باید برنامه فردا را مشخص می کردیم با توجه به نیکا ما تصمیم گرفتیم اولین تور پوکت را جزیره جیمز باند انتخاب کنیم .
نکته جالب این که قیمت تور ایرانی که ارائه شده بود نفری 1100 بت بود و برای نیکا هم هزینه ای نمی دریافت و همین تور توی هتل و کیوسکهای داخل شهر به ما نفری 900 و نیکا 500 بت قیمت دادن که این رو باید جزو عجایب آژانسهای ایرانی ثبت کرد ، ما تصمیم گرفتیم با تور خودمون هماهنگ کنیم.
ساعت حدود 19 از هتل پیاده در امداد ساحل حرکت کردیم ، ساحل پاتونگ شامل دو خیابان اصلی می باشد که یک طرفه و در دو جهت رفت و برگشت می باشند، فاصله دو خیایان هم 150 تا 200 متر بیشتر نیست ، هر سه نفر حسابی گرسنه شده بودیم و دنبال یک جا واسه غذا خوردن می گشتیم ،
از میان رستورانهای رنگ و وارنگ یکی رو انتخاب کردیم که تو یک محوطه بزرگ انواع غذا ها رو ارائه می داد ما یک ماهی سوخاری ویژه بچه ها سفارش دادیم.البته نیکا نخورد و دوباره مرغ براش گرفتیم. واسه خودمون هم پیتزا و سالاد البته تو پیتزاش باز ماهی بود که خانومم زیاد نتونست بخوره ، هرچند به نظر من زیادم بد نبود .
بعد از شام که حدود 700 بت واسمون آب خورد به پیاده روی در نوار ساحلی ادامه دادیم و در اولین مغازه برای نیکا یک جفت کفش دریای راحت خریدیم.در انتهای این خیابان به خیابان بانگلا رسیدیم که توی شب ماشین ها اجازه ورود ندارند و راه بسته و فقط پیاده می توانید از آن عبور کنید ،
این خیابان شبیه واکینگ استریت معروف پاتایا می باشد البته در سایز کوچکش با همان شب زنده داریها .
انتهای این خیابان به خیابان دوم یعنی راستا برگشت می رسیم ، ساعت حدود 24 بود و باید بر می گشتیم تا برای فردا و تور جزیره جیمز باند آماده بشیم، با وانت تاکسی به هتل برگشتیم و خوابیدیم.صبح ساعت 6 بیدار شدیم بعد از صبحانه وسایل لازم برای تور جزیره را برداشتیم وبرای ساعت هشت تو لابی منتظر ماندیم .ساعت 8:05 با یک ون اومدن دنبال ما . حدود 40 دقیقه طول کشید تا به نزدیکی اسکله رسیدیم. به هر نفر یک برچسب دادن تا روی لباسمون بچسبونیم. حدودا نیم ساعت منتظر رسیدن باقی مسافرا موندیم بعد از اون در دسته های مختلف به سمت کشتیا حرکت کردیم. یک اسکله بسیار طولانی که با توجه به افتاب شدید کمی طولانی تر هم به نظر می رسید.
توی کشتی ما سه تا همسفر ما از بانکوک بودن که جا دارد ازشون یاد کنم و دو تا زوج ایرانی به همراه یک زوج هندی و یک زوج ژاپنی و چند زوج اروپایی. کشتی شروع به حرکت کرد و لیدر تایلندی به نام بنانا (موز) با آب و تاب درباره تور و این که آب و نوشابه رایگان هست چندین بار شرح داد.
جزیره های ریز و درشت صخره ای از دور نمایان شدند. درست مثل میخ های سنگی که تو آب فرو رفته باشند و رو سرشون درخت و گیاهان مختلف سبزشده باشه. کشتی از میان جزیره های زیبا عبور کرد وبعد از نیم ساعت که رو آب بودیم بانانا یک ظرف مرغ برداشت و با صدای بلند شروع به سوت زدن کرد. از دور چند تا عقاب نمایان شدن و به سمت مرغهای که بانانا تو آب پرت می کرد شیرجه زدند.
بعد از نمایش عقابها به اولین جزیره که معروف ترین جزیره یعنی جمیز باند بود رسیدیم. با استفاده ازقایقهای دراز و معروف تایلندی به جزیره رفتیم. جزیره مملو از توریست بود. در قسمت ورودی اولین چیزی که نظر مان را به خودش جلب کرد یک غار زیبا با دیواره عجیب بود. دیوار این غار یک صخره بسیار صاف بود ، درست مثل اینکه با وسیله ای برش داده شده باشد. در سمت راست شما صخره معروف جمیز باند قرار گرفته است. میان دریای سبز رنگ بسیار ارام و با طبیعت بکر استوایی ....
در این ساحل کوچک که در میان خط اتصال دو جزیره به وجود امده بومیان با انواع محصولات سعی در کسب درامدی از خیل توریستها هستند. خانومم یک دسبند مروارید دید که خیلی خوشش اومد بود ، فروشنده بدجنس گفت قیمتش 1000 بت!!!اگه تونستید حدس بزنید چند خریدم؟ 300 بت ،
یه پیراهن رنگی هم برای نیکا خریدیم 100 بت اخه شیطون رفت تو اب و لباسشو خیس کرد ، لباساشم تو کشتی بود ، باد هم که می امد ، خانم سردش شده بود ، ما هم ترسیدیم سرما بخوره .دوباره با همون قایقهای عجیب که به قول یکی از مسافرا موتور تراکتورو روش گذاشته بودن به کشتی برگشتیم و به سمت جزیره بعدی حرکت کردیم.
در جزیره بعدی سوار قایقهای کانو بادی شدیم و به همراه پارو زن کوچولوی خودمون بنام هومی که من امید صداش می کردم به گشت و گذار میان صخره های زیبا پرداختیم. نیکا انقد خوشش اومده بود همش می گفت برم تو آب شنا کنم. یه بخشی هم خودمون پارو رو گرفتیم و به امید یاری کردیم .
وقتی به کشتی اومدیم ، دیدیم میز نهارو چیدن . نهار شامل یک سوپ دریایی، یه غذای تایلندی و مرغ سوخاری بود که بانانای بدجنس اولش گفت پای میمونه , شما باید قیافه ایرانیها رو بعد از شنیدن این جمله می دیدید , خیلی کیفیت غذاش جالب نبود ولی خوب اینم تجربه خوبی بود. بعد از صرف غذا بسمت سومین جزیره حرکت کردیم. توی این جزیره به غار آبی وجود داشت که محل زندگی خفاش ها بود.
مجددا با امید سوار قایق شدیم و به درون غار رفتیم. رو سقف خفاشها خوابیده بودن و حتما تو دلشون داشتن به ما بد و بیراه می گفتن که چرا خلوتشونو بهم زدیم . همه جا تاریک بود و سرد و ما که آخرین قایق بودیم یه جورایی ترسناک بود. اینو از فشار دستان نیکا می شد فهمید .
مجددا با امید سوار قایق شدیم و به درون غار رفتیم. رو سقف خفاشها خوابیده بودن و حتما تو دلشون داشتن به ما بد و بیراه می گفتن که چرا خلوتشونو بهم زدیم . همه جا تاریک بود و سرد و ما که آخرین قایق بودیم یه جورایی ترسناک بود. اینو از فشار دستان نیکا می شد فهمید .
وقتی هم که از آب در اومدیم با یک شیلنگ، آب شیرین روخودمون ریختیم تا شوری آب اذیتمون نکنه . ساعت نزدیک 3 شده بود و کشتی باید برمی گشت. نیکا هم حسابی خسته شده بود و تا ساحل خوابید. وقتی هم رسیدیم یه کم بداخلاق شده بود و من مجبور شدم تا محل سوار شدن به ماشین بغلش کنم که با توجه به فاصله زیادش خیلی اذیت شدم. به هتل که رسدیم ساعت 5 بود ,اول از همه یه دوش گرفتیم و کمی استراحت کردیم .
ساعت حوالی 7 زدیم بیرون و این باراز خیابان دوم شروع به گشت و گذار کردیم . برای شام به پیتزا کمپانی رفتیم و دو تا پیتزا و سالاد سفارش دادیم، ولی خوب پیتزاش خیلی بزرگ بود و سه نفری تونستیم فقط یکی از پیتزا ها رو بخوریم و خیلی شیک باقی غذا رو جعبه زدیم و تا باخودمون به هتل ببریم. تو راه برگشت کمی هم انبه و موز خریدیم که خیلی خوش مزه بودند.
ساعت 9:30 دقیقه به لابی هتل رفتیم تا هم از وایبر یه تماسی با ایران داشته باشیم و هم از نوشیدنی خوش آمدگویی هتل استفاده کنیم که برای استفاده از این نوشیدنی هنگام پذیرش به هر نفر یک برگه داده بودند.
برای روز سوم مسافرتمون تصمیم گرفتیم صبح از استخر هتل استفاده کنیم وکمی تو ساحل پوکت بگردیم، صبح ساعت هشت بیدار شدیم و رفتیم برای صبحانه .صبحانه را تو تراس رستوران خوردیم، بعد رفتیم استخر ، آب تمیز و استخر خلوت بود . ما تصمیم داشتیم برای 1 ساعت تو استخر باشیم ولی آرامش محیط استخر همراه با صدای پرنده ها تا ساعت 12 ما رو مشغول کرد و فکر رفتن از اون محیط دلنشین رو از سرمون بیرون کرد .در این فاصله ما از بوفه استخر سیب زمینی و ساندویچ همبرگر گرفتیم که خیلی چسبید ، تا یادم نرفته اینو بگم تو استخر اصلی یه بوفه بار بود که می تونستیم رو سکوهای سنگی داخل آب بشینیم و انواع ساندویچ ،بستنی،تنقلات و نوشیدنی رو سفارش بدیم .
راستی وقتی داشتیم غذا می خوردیم چند تا مرغ مینا دور وبرمون بودن و غذا می خواستن . یکی از مرغ میناها که از همه جسور تر بود اومد و از تو دست من یه تیکه سیب زمینی گرفت و رفت .
به اتاق برگشتیم و بعد تصمیم گرفتیم یه نهار ایرانی بخوریم. از آدرسهایی که از قبل تو اینترنت پیدا نموده بودم ، رستوران پاد رو انتخاب کردیم .این رستوران تو خیابان دوم روبروی مرکز خرید جانگ سیلون تو کوچه کوه نور بود.سوار توک توک شدیم . بعد از عبور از کنار ساحل جلوی مرکز خرید جانگ سیلون پیاده شدیم .اولین چیزی که که توجه منو جلب کرد سیمهای برق منظم خیابان بود.
غذای رستوران پاد همردیف رستورانهای معمولی تهران بود ولی دوغ خیلی عالی ای داشت .ما یه زرشک پلو با مرغ و کباب برگ سفارش دادیم با ماست و دوغ .برامون حدود 900 بت تموم شد .پیاده به هتل برگشتیم ، چون قرار بود شب به فانتازیا شو بریم، بهتر دیدیم کمی استراحت کنیم .
ساعت 16 بیدار شدیم کمی میوه، چای و کوچه لاهیجان خوردیم ، ما همواره برای تمام سفرامون یه سری تنقلات همراهمون هست مثل : بادام زمینی ، پسته ، آلو خراسان، کلوچه لاهیجان، عسل یه نفره و نبات و البته چک لیست وسایل همراه برای تمامی سفرهای داخلی ، خارجی ، زمینی و هوایی.
ساعت 17 تو لابی منتظر موندیم تا بیان دنبالمون. این تور روهم با وحید هماهنگ کردیم .قیمتش از تور بیرون با توجه به نیکا خیلی بهتر بود . هر نفر 900 بت با شام، یعنی 1800 بت که تور بیرون رو 2200 بت قیمت داده بودن. به هر حال راس ساعت 17 اومدن دنبالمون. سوار شدیم و حرکت کردیم چون آخرین نفر ما بودیم ماشین ون پر بود . من کنار راننده نشستم ، راننده یه مرد حدود 50 ساله بود که کل راستا نیم ساعته رو حرف زد اینکه مسلمان هست ، سه تا دختر داره و....
راستا حرکت ما درنوار ساحلی پاتونگ بود و با دریا تا محل مورد نظر همسفر بودیم .وقتی رسیدیم راننده برگه رزرو تور رو بهمون داد . ما با در دست داشتن برگه به گیشه ورودی رفتیم و به هر کدوممون یه برچسب دادن تا به لباسهامون بچسبونیم .قبل از در ورودی محوطه اصلی یه حوضچه پر از ماهی های کپور رنگی بود که با خرید یه بسته کوچیک غذا به قیمت 20 بت می تونستیم بهشون غذا بدیم و نازشون کنیم . بعد از ورود به محوطه اصلی با غرفه های مختلفی رو برو شدیم، از بازیهای جایزه دار مختلف گرفته تا فروشگاه اسباب بازی و...
یه قلعه کوچیک به اسم قلعه ببر هم بود که از ببرسفید، تو یک قفس شیشه ای نگهداری می کردن، همینطور میمون و مارو انواع طوطی .
کلا فضا طوری طراحی شده بود که گذر زمان رو احساس نمیکردیم .کلی جای قشنگ واسه عکس دریافت وجود داشت .ورودی سالن غذا خوری با رنگ طلایی به شکل معابد تایلندی تزیین شده بود .فیل سواری هم یه قسمت از سرگرمی اونجا بود که نیکا خیلی کیف کرد. البته دو دور فیل سواری و یک عکس یادگاری قیمتش 900 بت بود.
بعد از کلی گردش و بازی رفتیم برای شام !!!!!!! در سالن غذا خوری بر حسب ملیت و حلال بودن غذا ها ردیفهای مجزا در نظر گرفته شده بود که این جدا سازی هنگام رزرو تور اجرا شده بود .
از دید خانومم و نیکا غذاش خیلی بد بود. حتی مرغ سوخاریش هم خیلی تند بود و طعم ادویه تایلندی می داد ، نیکا و خانومم به زور کمی مرغ خوردن و بعد با شیرینی، سالاد و میوه یکم خودشونو سیر کردن. از دید من : مرغش مزه جدید می داد ، ماهی سوخاریشم واقعا عالی بود ، همینطور یه خوراک دریایی و سبزیجات بود که خیلی خوب بود .ساعت 20:30 بود که در سالن اصلی باز شد. یه سالن با ورودی بسیار زیبا ...ظرفیت سالن حدود 4000 نفر بود .وقتی که وارد سالن شدیم تو قسمت ورودی و کمتر از 10 دقیقه تمام دوربینها و موبایلها از بازید نماینده ها گرفته شد و در قبالش یک شماره در رنگهای مختلف دادن.
نمایش حدود یک ساعت ونیم طول کشید که شامل شعبده بازی، نمایش موزیکال عاشقونه ، حماسی، کمدی با حضور فیل و بز و کبوتر و خروس بود. یه بخشی از نمایش هم اکروبات بود که خیلی جالب بود. درست بالای سر ما نمایش می دادن ، تو یه قسمت از نمایش هم یهو دستاشونو ول کردن و تا نزدیک سر ما سقوط کردن. همه تماشاچیا جیغ کشیدن ...... ولی بعدش معلوم شد یه سیم به پشتشون بستن ، یه نور سفیدم تو سالن روشن نموده بودن که هر چیزسفیدی می درخشید ، وقتی می خندیدیم خیلی باحال بود کل سالن شده بود دندون آدما .
عکسهارو خودشون تو سی دی به ما دادن . البته به شرطی که عکس هنگام ورود انتخاب نموده باشید.
خلاصه نمایش تمام شد و با همون سرعتی که موبایل و دوربینو گرفته بودن پس دادن و ما به سمت در خروج حرکت کردیم. تو پارکینگ سکوهای مختلفی بود . به ما گفته بودن باید سکوی شماره 1 بایستیم. یه صف حدود 30 نفره بود که بر حسب هتل تو ون های مختلف تقسیم می کردن. کمتر از 10 دقیقه منتظر موندیم.
بعد به سمت هتل حرکت کردیم و تنها چیزی که بهش فکر می کردیم خداحافظی با پوکت زیبا بود. اون شب تا ساعت یک تو بالکن اتاق نشستیم و از آرامش آخرین شب پوکت لذت بردم...... صبح عجله ای برای بیدار شدن نداشتیم. بعد از بیدار شدن رفتیم برای صبحانه و بعد چمدانو بستیم و اتاقو تحویل دادیم.
قرار بود ساعت 10 بیان دنبال ما و تا اون موقع یک ساعت وقت داشتیم.نیکا به خونه قارچی رفت و تا نزدیک 10 اونجا مشغول بود . این خونه قارچی سه چهار تا اتاق برای بچه ها بود .شامل اسباب بازی، کامپیوتر و حتی تختخواب ....خلاصه ساعت 10 شد و ناچار از هتل جدا شدیم و به سمت فرودگاه حرکت کردیم. تو ماشین دوستان همسفر مون هم بودن .
با حرکت ماشین بارون هم شروع به باریدن کرد . توی راه فرودگاه در راستا برگشت به یه فستیوال بر خوردیم که بعد از سرچ تو اینترنت متوجه شدم این فستیوال گیاهخوارانه که هر سال اوایل اکتبر به مدت 9 روز در پوکت برگزار می شه و طی این مدت فقط گیاه خواری می کنن و مراسمی نظیر راه رفتن روی زغال داغ و فرو کردن اجسام نوک تیز در لب ، دهان ، گوش و زبان دارن. چون هم صحنه های جالبی نبودن و هم در راستا مخالف ما قرار داشتن وهم بارون می بارید از دریافت عکس منصرف شدم ولی خوب چیزای عجیبی دیدم.
این مراسم باعث شده بود تا ترافیک سنگینی تو راستا مخالف ایجاد بشه و البته ما هم بی نصیب نموندیم و یک ساعت و نیم تو راه بودیم. وقنی به فرودگاه رسیدیم به کانتر نوک ایر رفتیم که با کمال تعجب دیدیم پرواز ما برای ساعت یک و نیم بعد از ظهر بود .
چاره ای نبود و باید تو فرودگاه خودمونو سر گرم می کردیم . اولین کار گوش کردن به ندای شکم بود. دوستانی که کوچولو همراهشون هست می دونن باید به این نکته بسیار مهم برای همراهشون توجه ویژه کنن . تو فرودگاه یک شعبه SUBWAY بود . انصافا ساندویچهاش خوشمزه بود .بعد از کمی چرخیدن تو قسمت ورودی، کم کم خسته شدیم و به قسمت ترانزیت رفتیم . یه یک ساعتی هم اونجا مشغول بودیم تا رفتیم برای پرواز .....
همانطور که قبلا گفتم طول پرواز 50 دقیقه بود ولی برگشت دو ساعت ونیم طول کشید !!!!!!!!!!!!!! به خانومم گفتم برگشتمون چون سر بالاییه طولانی شده ، کلی خندیدیم .دلیل طولانی شدن پرواز بارندگی شدید بود و این باعث شد فرودی بسیار وحشتناک داشته باشیم تکونهای بسیار شدید و کم کردن ناگهانی ارتفاع .....
به هر ترتیبی بود هواپیما نشست و ما بعد از دریافت وسایلمون و پیدا کردن راننده تور سوار شدیم . نکته جالب اینکه سه همسفر ما باید به پاتایا می رفتند که به دلیل تاخیر هواپیما آنها هم سوار ماشین ما شدند و تا هتل همراه ما آمدند .بعد از طی 40 دقیقه ای راستا فرودگاه وارد هتل شدیم . لیدر تور در لابی منتظر ما بود و کار پذیرش را برای ما انجام داد . البته در هتل رامادا دی ام ای بر عکس هتل پوکت 100 دلار ودیعه ازمون دریافت (دیپوزیت) .
اما در خصوص هتل رامادا دی ام آ (Ramada DMA) اولین چیزی که باید بدونین اینه که بانکوک سه تا هتل رامادا داره و حتما باید DMA را همراش بگین تا سرگردون نشین .تو نگاه اول چیزی که به چشم میخوره شلوغی خیابونهای اطراف هتل بود ، البته چون یه بخشی از جاذبه بانکوک بازارهای این شهرهستند ما این هتل را به خاطر قرار دریافت در قلب تجاری بانکوک انتخاب کردیم .یه هتل نسبتا قدیمی که بازسازی شده بود ولی هنوز آثاری از قدمت در اون باقی مونده بود از جمله سیستم روشنایی اتاق ها و آسانسورعجیب اون که حتما باید کارت را وارد و سپس طبقه را انتخاب می کردیم .
اتاق ما طبقه بیست و یکم بود با نمای اتوبان که درپشت هتل قرار داشت. در کل هتل تمیز و قابل قبولی بود. برای ما یه اتاق با یه تخت دونفره و یه تخت یه نفره در نظر گرفته بودن .ساعت حدود شش شده بود و ما بعد از استقرار و کمی استراحت در هتل به کشف محیط اطراف پرداختیم. ابتدا به لابی هتل برای هماهنگی برنامه تور فردامون رفتیم، قیمتی که لیدر تورمون برای سافاری ورد (Safari Word) به ما داده بود با نیکا به همراه نهار 2400 بت بود که در صورت رزرو در همان لحظه 2200 بت می شد و چون پرواز تاخیر داشت و ما دیر به هتل رسیده بودیم و ممکن بود برنامه روز اولمون رو از دست بدیم قبول کردیم و بعدا فهمیدیم این تور رو می تونستیم با قیمت 1800 بت بگیریم. البته چاره ای نداشتیم و به خودمون دلداری می دادیم چهل هزار تومن خیلی زیاد نیست حالا...
همونطور که گفتم این هتل در قسمت تجاری بانکوک قرار داره و درست کنار این هتل ، هتل ایستین قرار داره .اینو میگم چون هتل ایستین هم جزو پکیج تورهای ایرانی هست.اولین چیزی که بیرون هتل دیدیم فروشگاه 11-7 بود که درست جلوی هتل قرار داشت و این برای تهیه مایحتاج روانه بسیار عالی بود .اما توی بانکوک چیزی که خیلی اذیت نماینده بود بوی تند غذاهای کنار خیابون بود که این بو بعد از بارون دیگه وحشتناک میشد و حتی من که خیلی حساس نیستم هم برخی جا ها واقعا کم می آوردم .
از کنار این فروشگاه با یک پیاده روی سه چهار دقیقه ای به بازار پتونم می رسیدیم .در بازار پتونم Pratunam پر از مغازه و دستفروشهایی بود که انواع و اقسام پوشاک و صنایع دستی را ارائه می کردن ، البته کیفیت این بازار به مراتب پایینتر از جاهای دیگه بود. فروشنده های غذا در کنار این خیابونا هم که بخش جدا نشدنی تایلند بخصوص خیابانهای این منطقه بودن....... انواع و اقسام مرغ ، ماهی ، سوسیس و کلی جک و جونور که اصلا اسمشونم نمی دونم .نمی دونم تا حالا رشت سراغ واویشکا یا جاقول بقول جگر رفتین ؟ یا بریونی اصفهان که از جگر و گوشت چرخ شده درست می نمایند ؟ حالا همین ترکیبودر نظر بگیرین که به جای گوشت یا جگر توش انواع ماهی و میگو و کلی سبزی که تو روغن ماهی سرخ شده باشه وتازه چند روز هم رو چرخ تو هوای بانکوک بمونه ، فکر کنم حالا بتونین بوشو تصور کنین.
ما همین راستا رو ادامه دادیم و بعد از حدود 5 دقیقه به پاساژ Platinium رسیدیم ، ما ابتدا به مک دونالد رفتیم و شام رو خوردیم و بعد وارد پاساژ شدیم تا ساعت 8 که زمان تعطیلی پاساژ بود کمی خرید کردیم . بعد از تعطیلی پاساژها جلوی پاساژ بازار شبانه راه می افته که با کمی دقت چیزای خوبی گیر میارید. کمی هم اونجا خرید کردیم.
ساعت ده شده بود و نیکا خسته و البته برای فردا صبح باید آماده می شدیم . به هتل برگشتیم و بعد از یه دوش و چای خوابیدم تا صبح با انرژی به سراغ باغ وحش بریم .
صبح ساعت هفت بیدار شدیم و رفتیم برای صرف صبحانه. صبحانه اینجا هم تقریبا مثل هتل دوانجیت بود . محیط رستوران خیلی صمیمی و خوب بود ، اکثر مسافرا هم کره ای و ژاپنی بودن ، جالب اینکه تو این هتل ما اصلا ایرانی ندیدیم !
ساعت 8:15 یه مینی باس اومد دنبالمون، همه مسافرا ایرانی بودن ، بعد از سوار شدن به سمت یه هتل دیگه رفتیم و برای اولین و آخرین بار در طول این سفر یه بیست دقیقه ای منتظر موندیم تا چهار نفر از هموطنامون از خواب بیدارشن و بیان !
تا محل سافاری که تقریبا بیرون شهر بود ، یه چهل دقیقه ای تو راه بودیم. بعد از رسیدن به محل سافاری یه لیدر ایرانی به نام مرتضی به گروه ما اضافه شد!ظاهرا تو تایلند لیدر باید حتما تایلندی باشه ولی از شانس ما این گروهی که باهاشون میرفتیم روز قبل بخاطر نداشتن لیدر به کلی از برنامه هاشون نرسیده بودن واین قضیه باعث اعتراض همه شده بود ، برای همین برای جلب رضایت مسافرا امروز استثنائا مرتضی رو همراه گروه فرستادن و این خیلی به نفع ما شد، چون محل سافاری خیلی بزرگ و پر پیچ و خم بود و مرتضی خیلی یاری کرد همه جا رو ببینیم و به همه شوها برسیم .
وقتی که گروه از در ورودی رد شدیم و متصدی ورودی تعدادمون رو میشمرد شنیدم به مرتضی گفت 17 نفر هستید و بلیطا 16 تاست که مرتضی بهش گفت یکی بچه ست و رایگانه !
این همون 400 بت ما بود.
بعد در ورودی کلی طوطی رو واسه عکس دریافت نگهداشته بودن و برای هر عکس 500 بت می دریافت . ما دنبال مرتضی از بین قفس حیوانات مختلف مثل ببر،انواع پرنده ، کفتار ، تمساح و.... رد میشدیم و کلی از مناظر زیباش لذت میبردیم وعکس میگرفتیم . اما چندتا حیوون خاص هم بود.
اولی مورچه خوار که منو یاد کارتون معروف مورچه و مورچه خوار انداخت و اینکه ما با اتوبوس جهانگردی الانه که از روشون رد شیم . دومی زرافه های مهربون بودن که میتونستیم بهشون غذا بدیم. یه سطل موز با یه سیخ چوبی 40 سانتی به قیمت 100 بت باعث شد از نزدیک به زرافه ها غذا بدیم و نازشون کنیم . ما وارد یه آلاچیق بلند شدیم و درست کنار سر زرافه ها قرار گرفتیم.
سومی یه قفس پر طوطی کوتوله بود که شما با خرید یه بسته تخمه آفتابگردون و ریختن تو کف دستتون اتفاق زیر واستون می افتاد.
خیلی با مزه بود . احساس خوبی بهمون دست داد . توی سافاری چهار تا شوی حیوانات هم برگزار گردید .شوی دلفینها ، شوی فک ها ، شوی میمونها و یه شوی کابویی که این آخری بجز یه سری خیس کردن تماشاچیا و انفجاراش خیلی بی مزه بود.
نهار این تور هم خیلی خیلی خیلی بد بود . همین که وارد سالن شدیم بوی تند غذا تمام فضا رو پر نموده بود . مرغ سرخ شده و چند نوع غذای تایلندی با مرغ و میگو و ماهی. من و یه آقای دیگه تنها کسایی بودیم که تونستیم کمی غذا بخوریم . باقی گروه با موز و سالاد و شیرینی خودشونو سیر کردن.
موقع خروج هم دو تا از میمون هایی که توی شو بودن برای عکس با بازدید نماینده ها منتظرشون بودن. میمونا مدام دندونهای سیاه خودشونو نشون می دادن . هرکسی هم می خواست عکس بگیره یه ماچ گنده از لپاشون می کردن .
درآخر سوار ماشین شدیم و وارد محوطه حیوانات شدیم . حالا ما تو قفس بودیم و حیوانات آزاد بودن . در این قسمت کرگدن، زرافه ، گورخر، گاو میش از همونایی که موی سرشونو فرق وسط باز می کنن ، آهو و در قسمت مجزا ببرهای زیبا منتظر بازدیدنماینده ها بودن .همزمان با طی راستا بارون شدیدی هم شروع به باریدن کرد و ما شاد که بارون باعث خراب شدن برناممون نشده و اینکه یه روز بسیار خوب رو گذرونده بودیم .
وقتی رسیدیم هتل ساعت حدود 17 شده بود .من رفتم سراغ مسئول تور هتل و برای دریم ورد قیمت گرفتم . یه چرخی هم اطراف هتل زدم و از چند جای دیگه هم قیمت گرفتم . مناسبترین جا همون تور هتل بود . برای ما دو نفر 1800 بت و نیکا هم رایگان بود. البته به همراه نهار.
من گفتم نهار نمی خوایم ولی گفت فرقی نمی کنه و نهار روی تور و رایگانه! تور سافاری رو پرسیدم و فهمیدم تور امروزو گرون گرفتیم . تور دریم ورد برای ما با تور ایرانی 2200 بت قیمت داده بودند. تور رو رزرو کردم و رفتم بالا .همه ما خسته و کوفته ولو شدیم رو تخت و یه ساعتی خوابیدیم .وقتی بیدار شدیم بارون قطع شده بود. بعد از خوردن یه چای و عوض کردن لباسا دوباره راه افتادیم به سمت پلاتنیوم......
Platiniumو بازار شبانه کلی بیرون چرخیدیم و یه چمدون بزرگ خریدیم .چمدون بزرگ ما چرخاش خراب شده بود تو ایران چند جا قیمت کردیم یه چمدون خوب زیر 250 نبود واسه همین خرید چمدون رو به بانکوک موکول نموده بودیم و البته به خاطر اینکه اول پوکت می رفتیم داشتن تنها یک چمدون کوچیک خیلی یاریون کرد. چمدونو 1500 بت خریدیم ، البته تو روزای بعد هم مجبور شدیم یه چمدون متوسط دیگه 1300 بت بگیریم.
یادم نیست ساعت چند بود ولی هیچ کدوم حال پیاده روی نداشتیم و یه چمدونم داشتیم بنابراین با یه توک توک (یکی از وسایل حمل و نقل مرسوم تو تایلند یه متور سه چرخ با راننده های بعضا دیوانه) به هتل برگشتیم .دقیقا روبروی هتل رامادا یه هتل کوچیکه اسمش changsiam inn بود دلارو با قیمت خیلی خوب چنج می کرد من تا 32700 هم اونجا چنج کردم.البته این صرافی پیشنهاد لیدرمون بود .
ساعت 9 بعد از خوردن صبحانه با ماشین هتل ما رو به دریم ورد بردن . فقط ما مسافر این تور بودیم .راننده یه آقای به ظاهر بد اخلاق بود که انگیلیسی رو حتی در حد اعداد هم بلد نبود . ولی بر خلاف ظاهرش خیلی مهربون بود .ما رو رسوند و با ایما واشاره چندتا بازی خوبو رو نقشه نشونمون داد و ساعت برگشتو نوشت رو نقشه و رفت . یه برچسب هم رو لباسمون چسبوند.
پارک دریم ورود خیلی قشنگ بود و ما کلی عکس گرفتیم . اون روز هوا آفتابی بود و اولش کمی اذیت شدیم ولی کم کم عادت کردیم . پارک دارای عرض کم و طول زیاد بود تو قسمت ورودی نمونه های کوچیکی از جاهای دیدنی جهان رو ساخته بودن مثل اهرام مصر ، مجسمه آزادی و برج ایفل....
یه قسمتی هم ماکت های بدون سر بود که می تونستیم سرمونو جای سر اونا قرار بدیم.
بازیها هم کلا برای ما رایگان بود و هر چند بار می خواستیم می تونستیم سوار شیم . یه تله کابین هم بود که کل طول پارک رو طی می کرد.
یه ترن هوایی کوچولو واسه بچه ها بود که سه تایی سوار شدیم . نیکا اینقدر جیغ کشید که وقتی پایین اومد می گفت بازم سوار شیم حال داد. خانومم دستشو نشون داد که ناخنهای نیکا قشنگ فرو رفته بود توشون ! هوا گرم بود . یه نارگیل خنک خوردیم و بستنی که جاتون خالی خیلی چسبید.
چندتا بازی دیگه هم سوار شدیم و رفتیم سمت خونه جک و لوبیای سحرآمیز ..........
خیلی ساده توی یه اتاق بزرگ وسایل غول رو چیده بودن، خود آقا غوله هم رو تخت خوابیده بود .بچه ها کلی خوش می گذروندن .چقدر افسوس خوردم که چرا ما تو ایران نباید یه همچین جایی برای بچه ها داشته باشیم ؟؟؟؟ چندتا ماکت ، مجسمه و این اتاق غول !
نه تکنولوژی احتیاج داره نه امکانات ، نه کاری به تحریم داره و نه سرمایه آنچنانی ، فقط و فقط یه خورده خلاقیت میخواد و یه کوچولو ذوق و سلیقه ......
وقت نهار شده بود. با ترس به سمت سالن غذا خوری رفتیم . توی پارک KFCیه شعبه بود و تصمیم گرفتیم اگه غذا بد بود بریم اونجا، اما خوشبختانه اینجا از بوهای بد خبری نبود و با نشون دادن برگه رزرو تور میزمون رونشون دادن، کیفیت غذاشم بدک نبود و بچه ها راحت غذا خوردن، منم فرصتی شد تا چند نوع غذای جدیدو تست کنم . یه نوع سوپ رشته با سبزیجات به همراه مرغ قلقلی بود و چند نوع میکس ماهی و مرغ ....
بعد از غذا کمی قایق سواری کردیم.تو بازار شبونه خانومم می خواست کیف بخره که من بهش کفتم صبر کن بریم دریم ورد اونجا یه شعبه از کیف نارایا هست که کیفای پارچه ای داره ، اولش غرفه شو پیدا ننموده بودیم ولی بعد از دور سردر مغازه پیدا شد. کیفهای خیلی قشنگی داشت. خانومم چندتا واسه خودش و نیکا خرید .قیمتاش هم بین 150 تا 450 بت بود.
نیکا می خواست تاب سوار شه . ماهم یه اسموتی انبه گرفتیم و تو سایه از خوردن اسموتی خنک و جیغای نیکا لذت بردیم .آخرین بازی یه پارک آبی کوچیک مخصوص بچه ها بود. نیکا کلی اونجا خوش گذروند .
ساعت سه شده بود و باید برمی گشتیم .جلوی در به رسم تایلندیا باعکسمون که رو بشقاب و کاسه چاپ شده بود منتظرمون بودن . یه بشقاب و یه ساعت گرفتیم هر کدوم 200 بت. تا اومدیم راه بیفتیم بشقاب افتاد و تکه تکه شد .بیشتر از ما تایلندیها شوکه شدن ، اما وقتی دیدن ما میخندیم گفتن اگه می خواین با 20 بت دوباره براتون چاپش کنیم که ما هم قبول کردیم.آخه ما مهمون کشور لبخند بودیم.
دم در خروجی راننده منتظرمون بود و ما رو به هتل رسوند . کمی استراحت و ریکاوری کردیم و دوباره حرکت کردیم....... تصمیم داشتیم به MBK بریم. سوار توک توک شدیم ، نمی دونم راننده چیزی مصرف نموده بود یا نه !!!!! موزیک با صدای بلند رو موتورش پخش میشد و جالب اینکه به عابرا متلک می گفت ! رسیدیم به MBK اما برخلاف سفر قبلی خیلی جنساش گرون بود. نمیدونم به خاطر نرخ دلار بود یا نه کلا گرونتر شده بود . کمی تو طبقات گشتیم ولی هیچ خریدی نکردیم . تصمیم گرفتیم دوباره به پلاتنیوم برگردیم . پاساژ پلاتنیوم تو هشت طبقه یکی از بزرگترین پاساژای این منطقه است.
واسه نیکا و خودمون کلی خرید کردیم.شامم تو مک دونالد خوردیم و پیاده به هتل برگشتیم . روز پر جنب و جوشی داشتیم . بعد از خوردن یه نسکافه و یه حموم داغ به تنها چیزی که فکر می کردیم خواب بود
همانطور که گفتم یه بخش از جاذبه های بانکوک بازارهای این شهره و ما تصمیم گرفتیم آخرین روزی که به طور کامل در تایلند هستیم به خرید و گردش در بازار اختصاص بدیم. برای همین صبح واسه بیدار شدن خیلی عجله نداشتیم .حدود ساعت 9 از هتل بیرون اومدیم. نیکا که عاشق توک توک شده بود همش می گفت توک توک سوار شیم.
ما تصمیم داشتیم به فروشگاه Big C بریم که از هتل ما خیلی دور نبود . با توک توک 10 دقیقه ای رسیدیم به اونجا. توی سفر قبلی ما از Big C خرید های خوبی نموده بودیم .حراجی هاش واقعا ارزونه. حتی با دلار 3100 تومنی .برای نیکا کلی تیشرت خوشگل گرفتیم 6 تا 8 هزار تومن کلی هم برای خودمون خرید کردیم .ب
عد پیاده به سمت هتل حرکت کردیم . تو تمام راستا دستفروشهای زیادی وجود داشتن که کلی هم از اونا خرید کردیم. ساعت تقریبا 11 بود و هوا کمی گرم شده بود . تصمیم گرفتیم یه آبمیوه بخوریم .جاتون خالی نیکا اسموتی عسل لیمو ، خانومم انبه سیب و منم اسموتی مخصوص سفارش دادیم. اسموتی من فوق العاده بود. یه دونه های شبیه به پاستیل توش بود که طعم کافئین می داد. بعد از اینکه یکم جون گرفتیم دوباره تو خیابونا به گشت وگذار پرداختیم. نهار به مک دونالد رفتیم و بعد از نهار از خیابون پتونم به سمت هتل حرکت کردیم .
ساعت 14 شده بود . یک کمی استراحت کردیم و چمدون¬هارو بستیم . ولی بارمون زیاد شده بود. تصمیم گرفتیم یه چمدون دیگه بخریم . باور کنید برای خودمون و نیکا تا پاییز سال دیگه خرید نموده بودیم . تیشرت خوب و قشنگ تکی 200 بت ، سه تا 170 بت ، شش تا 150 بت !! اونم هرچی برداشتی تو هر مدل ! نه جینی ! و خانومم واسه مهمونی کلی پیراهن خرید بین 200 تا 300 بت .باور کنید تو تهران زیر 80 ، 90 تومن نمیتونید بخریدشون .
بعد از ظهر یادمون اومد ما اصلا ماساژ نرفتیم . به سمت پلاتینیوم حرکت کردیم. وارد پاساژ Pratu Nam Center شدیم . خیلی پاساژ پر رونقی نبود. طبقه همکف دو تا مغازه بود که یکی پر از تیشرت و اون یکی هم پر از مسنوجات
.نیکا تو همون مغازه اول با یک دختربچه تایلندی دوست شد و با هم شروع به بازی کردن . ما حدود یه ساعتی تو اون پاساژ بودیم و نیکا همونجا جلو مغازه با دوستش بازی میکرد . برام جالب بود با زبان بین المللی بچگانه با هم ارتباط برقرار می کردن و خوش بودن.
بعد به طبقه دوم پاساژ رفتیم . کلی مرکز ماساژ اونجا بود . یکی رو انتخاب کردیم و برای 45 دقیقه ماساژپا، نفری 170 بت که با چونه برای ما سه نفر نفری 150 بت شد.نیکا که کلی خوش بحالش شده بود....... و بعد برای آخرین بار وارد پلاتینیوم شدیم و تا ساعت 20 که ساعت تعطیلی پاساژ بود مشغول گشتن شدیم . بعدش یه چمدون دیگه به قیمت 1400 بت خریدیم . به KFC رفتیم واسه شام و بعد قدم زنان با خوردن بستنی عجیب و غریب به سمت هتل رفتیم.
ساعت نزدیک 22 بود و آخرین شب ، اول یه دوش گرفتیم تا خستگی پیاده روی از تنمون در بیاد و بعد چمدونها رو با دقت بستیم ،مدارک رو برداشتیم و آماده رفتن شدیم .صبح بعد از بیدار شدن و خوردن صبحونه لباس عوض کردیم و حدودا ساعت 10 تو لابی بودیم . اتاق رو تحویل دادیم و 100 دلارمون رو گرفتیم و چنج کردیم. تقریبا 1700 بت هم از قبل برامون مونده بود. چمدونها رو تحویل قسمت بار هتل دادیم. تا ساعت 16 که قرار بود بیان دنبال ما وقت داشتیم .
هوا عالی بود و جون می داد واسه پیاده روی توی خیابونهای پتونم. قدم زدیم و تا central word رفتیم . یه پاساژ خیلی بزرگ با انواع برندهای تایلندی و معروف جهان . تصمیم گرفتیم نهار رو هم همونجا بخوریم . دو طبقه آخرش فود کورت بود.اولش رفتیم طبقه آخر ولی هر چی گشتیم چیز قابل خوردن تو مایه های پیتزا یا مرغ پیدا نکردیم . از یکی پرسیدم گفتن طبقه پایین.توی اون طبقه یه شعبه پیتزا کمپانی پیدا کردیم .یه پیتزا و یه پاستا سفارش دادیم و سالاد.
بعد از نهار چشممون به Big C خورد . این شروع یه ماجرای جالب شد تو روز آخر سفر... من روز قبل یه تیشرت اونجا خریده بودم که خیلی قشنگ بود . خانومم گفت بریم یه رنگ دیگه اش رو بگیر . وارد شدن به بیگ سی همان و وای این چه قشنگ ، حیفه اینو تو ایران چند برابر باید بخری و .... کلی چیز برداشتیم .اومدیم پای صندوق واسه حساب کردن .
ما کلا حدود 4200 بت پول داشتیم .فاکتور ما شد 3400 بت !!!!! یعنی 800 بت پول واسمون باقی موند. اومدیم بیرون و از این بی احتیاطی کمی نگران شدیم .ولی خب ساعت 15:30 بود و نیم ساعت دیگه میومدن دنبالمون، از اینجا به بعد باید با دقت خرج میکردیم .یه توک توک گرفتیم 100 بت و برگشتیم هتل. از 7-11 هم چند تا بیسکوئیت خریدم که شد 200 بت . حالا پولمون شده بود 500 بت . سر ساعت اومدن دنبالمون ، بعد دوتا هتل دیگه هم رفتیم یه چند نفری رو سوار کردیم و به سمت فرودگاه حرکت کردیم .
ترافیک سنگین بود و کمی طول کشید تا به فرودگاه برسیم . پرواز ما ساعت 20:30 بود ، ساعتو نگاه کردم دیدم ساعت هنوز 17 ، پس باید حدود یه ساعت خودمونو مشغول می کردیم . یه جایگاه پیدا کردیم و نشستیم .
نیکا به این می گفت خدای وحشتناک
تو همین حین یه گروه رقاص تایلندی شروع به اجرای پایکوبی سنتی برای مسافرا کردن . زمان سریعتر از اونی که فکر می کردیم گذشت و گیت پرواز باز شد .
سه تا چمدون ما کلا شد 60 کیلو ، کارت پرواز رو گرفتیم و بعد از گذشت از گیت و خروجی و خوردن مهر خروج ! عملا از تایلند خارج شدیم و وارد سالن ترانزیت شدیم . سالن بسیار بزرگ و زیبا و البته شلوغ .
واما بی پولی ما ........ .پولمون 500 بت بود . کمی گرسنه شده بودیم، تصمیم گرفتیم یه ساندویچ بخوریم به سمت رستورانها راه افتادیم ولی... با پولمون فقط می تونستیم دو تا هات داگ بخریم گفتیم : دوتا هات داگ از هیچی بهتره ، خانومم و نیکا نشستن و من رفتم واسه سفارش غذا و بعد از چند دقیقه فروشنده دوتا هات داگ به اندازه 15 سانت داخل یه تیکه نون بدون هیچ مخلفاتی گذاشت تو سینی داد دستم .
من که از دیدن اونا شوکه شده بودم و خنده ام گرفته بود به سمت میزمون حرکت کردم و در حال خندیدن بودم که یهو .... سر خوردم و استند تبلیغاتی هات برگر رو شوت کردم ... تمام حواسم تو اون لحظه فقط دوتا هات داگ تو دستم بود که نیفتن زمین ..... وقتی به خودم اومدم کف فرودگاه دراز کشیده بودم و سینی هات داگ رو سینه ام بود و استند هم رو سرم افتاده بود ... حالا مگهخنده امون می داد از جام پاشم .... کل مسافرا هم داشتن نگاه می کردن که این بابا چرا دراز کشیده و می خنده ....
اون شب شاید یکی از لذیذترین هات داگ عمرمونو خوردیم . البته خیلی کم بود و ما حالا فقط 70 بت داشتیم که چشمم به یه دونات فروشی افتاد...... آروم آروم رفتم جلو و دیدم دونات دونه ای 60 بته ! کلی شاد شدیم و یه دونات هم سه نفری خوردیم . ما همواره برای تمام سفرهامون یه مبلغی رو کنار میذاریم واسه شرایط خاص ، ولی این بار........ در عوض کلی هیجان داشت .
زمان پرواز نزدیک شده بود و باید برای سوار شدن به سمت گیت خروجی می رفتیم .وقتی هواپیما حرکت کرد با شام گرم و خوب ماهان پذیرایی شدیم .شام شامل زرشک پلو و چلو گوشت بود که هر دو از کیفیت خوبی برخوردار بودن .
از شانس خوبمون باز تو ردیف چهارتایی بودیم و جایگاه کناری ما خالی بود .نیکا راحت روی دو تا جایگاه تا تهران خوابید. پرواز بدون تاخیر ،آرام وعالی بود . مسافرا که همه در غم بازگشت بودن در سکوت کامل تا تهران خوابیدن و دیگه از قهقهه های موقع رفتن خبری نبود .
چون تو ردیف جلو نشسته بودیم زود از هواپیما پیاده شدیم و سریع خودمون رو به قسمت مهر ورود رسوندیم . تقریبا شش یا هفتمین نفر بودیم و دوباره وارد خاک عزیز ایران شدیم ......چمدونها رو تحویل گرفتیم و چون نیکا باهامون بود باز بدون صف و کنترل چمدونها از گمرک هم رد شدیم .از در که بیرون اومدیم اولین چیز سوز و سرمای هوا بود که ما رو غافلگیر کرد. انگاری هوا 10 درجه سرد شده بود .
سریع یه تاکسی گرفتیم به قیمت 60 تومن تا بلوار فردوس و به سمت خونه حرکت کردیم. ساعت تقریبا 3 صبح بود . یه سفر دیگه تموم شد با تموم خاطرات شیرین و کلی عکس که سالها با دیدن اون خاطراتمونو مرور کنیم و این جمله میشه بازم بیاییم اینجا ؟ .
برای همه شما آرزوی سفرهای خوب و خوش دارم .ممنون که همراه ما بودید و از سایت خوب خبرنگاران که این امکان رو برام فراهم کرد تا خاطراتمم رو با شماها قسمت کنم همچنین از خانومم که تو ویرایش نوشته ها یاریم کرد تشکر ویژه می کنم .
نویسنده : سیامک اسماعیلی
تمامی مطالب عنوان شده در سفرنامه ها نظر و برداشت شخصی نویسنده است و وب سایت بانک تور و گردشگری مسؤولیتی در قبال صحت اطلاعات سفرنامه ها بر عهده نمی گیرد. |